سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مرجع شهید احمدرضا احدی
درباره ما
 صدف[28]

 

     
 ویرایش  
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
لوگوی دوستان
کاربردی
یادداشت ثابت - یکشنبه 92/7/1 2:41 ع

احمدرضا احدی به تاریخ آبان سال 1345 در اهواز متولد شد . همزمان با آغاز جنگ تحمیلی ، به عنوان مهاجر جنگی همراه خانواده به ملایر بازگشت و در رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه ی تحصیل پرداخت ، تا آن که در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید. در سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته ی پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و در آن جا به ادامه ی تحصیل پرداخت .

وی نخستین بار بار در سال 61 به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت کرد و در همین عملیات مجروح شد .

احمد رضا احدی سر انجام در شب دوازدهم بهمن ماه سال 65 به شهادت رسید و پس از پانزده روز که پیکر آن شهید میهمان آفتاب بود به شهرستان ملایر بازگردانیده شد و در آرامگاه عاشورای ملایر به خاک سپرده شد.

شهید احمد رضا احدی ، نفر اول کنکور رشته تجربی به سال 1364 ، آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خلاصه کرده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

فقط :نگذارید حرف امام به زمین بماند همین

حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالیت بخواهید

والسلام

کوچکترین سرباز امام زمان(عج)

احمد رضا احدی

 





 
        

چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟


 چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی

سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم

کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟

 چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی

سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم

کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟ کشته شده و در

آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:


 

"نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟ چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟

 

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟

 

وکدام کدام...؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

 

هواپیمایی با یک ونیم برابر سرععت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده

مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

 

چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم . چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش

در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید

نفس می کشی ؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر

روز مادرت در کیفت می گذارد ؟

 

کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس ، نمره گرفتن؟ دلت را به چه چیز

بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا ؟"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"

 

آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟ جوانی به خاک افتاده است؟

 

آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟ و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...

 

 

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می ورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و

آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی

خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش ! که خدا هدیه حسین

را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....





 
        
دوشنبه 92/11/14 2:0 ع

..دیگر نمی خواهم زنده بمانم. من محتاجِ نیست شدنم. من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که

کویر شوره زار قلبم سال هاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم.


خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم،  بگذار این خشک زار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد! بگذار این دیدگان

دیگر نبیند. بس است هر چه دیده اند. بگذار این گوش های صم دیگر نشنوند. بس است هر چه شنیده اند.

بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند. بس است هر چه جنبیده اند.


خدایا! دوست دارم، تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم، گمنام گمنام بیایم، دور از هرهویتی. 


خدایا! اگر بگویی: لیاقت نداری، خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام؟! 


خدایا! دوست دارم سوختن را؛ فنا شدن، از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن... 


منبع : کتاب حرمان هور





 
        

 

 

    این روزها این جملاتت چون دنیا پراز غرور و ریاست مرا برباورهایم نزدیک میکند ونگاهم را دراین دنیای پراز

رمزو راز فرو میبرد  دنیایی که تو ازش مینویسی  همین دنیای پراز شرک وغریبی ست که امروز من درآن  تجربه

کسب میکنم  آن روز ها تو از نامردان  زمانه مینالیدی که درلباس مدافعه رزمندگان بودند وپشت جبهه ها خودرا پنهان

میکردند وبر میزهای ریاستشان  تکیه کرده بودند وچون حال همانند و بس ومن امروز این دنیارا به طریقی دیگر پراز

ریاو غرورو خودنمایی میبینم امروز اگرچه میز نشینان برجای خود ماندند اما افرادی هستند که از خون شما ونام شما

سوااستفادها میکنند وبر مرکب ریاست سوار میشوند و شتابانه میتازند واینبار انها خودرا مدافع میدانند وکسانی که مانند

انها نباشند  ودیکتاتوری انان را نپذیرند ویا گروه کمنیسمی انهارا قبول نداشته باشند یا خلاف کارند ویا فاسد اینان بانام

تو وامثال تو دنیارا تساحب میکنند وافرادی چون جوانان این مرزو بوم را ناامید میسازند ونگاهشان را نسبت به شهدا و

راهشان عین مردان عصرجاهلید نشان میدهنداری واقعا این دنیا دنیای شرک وغروراست اینجاجاییست که تهمت ناروا

را برای اثباتکارخطای خودبه هرکس میزننداینجاهمنجاست که حتی لبخندهایشان بوی خیانت میدهداینجامانندگفته هایت

بویی از خدا نمیدهد وخدا اینجا وجود ندارد چون ریا ،غرور،شرک،تهمت،و.........شیرین تراست  





 
        

هر روز در «کربلا»، سری را به بالای نیزه می برند و دور آن شادی می کنند.

هر روز یزیدیان خیمه ها را آتش می زنند، و هر روز «زینب» به دنبال «سکینه»

می گردد. هر روز «علی اصغر» ها و «علی اکبر»ها در منای دوست  جان

می سپارند. هر روز فاطمه (س) عزادار است. هر روز ستاره ای را به خون

می کشند. هر رو گلی را پژمرده می کنند. آری، هر روز عاشوراست و هر جایی

کربلا. یاران سراسیمه به سوی کربلا شتافتند و رفتند. رفتند و از دیار تعلق ها،

علاقه بریدند. تن را از تعلق، همچون سرو، آزاد کردند، و چون لاله تن پوشی از

خون در بر گرفتند. آری حدیث، حدیث خون است، حدیثی به لطافت سحر، به

طراوت باران.

منبع : کتاب حرمان هور





 
        

روز شمار لحظه هااغاز سالی جدید از هجری قمری را نشان میدهد .عجب تحویلی دارد

 

این سال عجب بهاری داره این عید،اینجا کربلاست ،اغاز سال قمری،اینجا اغاز سرنوشت

مسلمین نوشته میشود.اینجاست که سر فرزند فاطمه(س) رابر سر نیزه می کنند، اغازسال

تلخ خواهدبود همه میدانیم محرم اغاز سال قمریست تلخ ترین ماه خدا هرچند تلخ است

ولی این ماه، ماه ایستادگیست ،ماه رشادت ومقاومت است.این ماه درس ،جوانمردی را

به ما می اموزد آری شاید عید تلخی باشد شاید اغاز تلخی باشد اما اینجا درسهای زیادی

میدهد واینجاست دوباره بامولایمان حسین پیوند می بندیم وخودمان را برای جهاد بانفس

می آزماییم. یادمان بماند ما امت سلمانیم انکه پیامبر باافتخار نامش رابرزبان میاورد

انکه خدا عاشقانه اورا می ستایید به خود می بالم امروز من هم ازامت سلمانم وای تو

ایرانی به خودببال که هم خون سلمانی ویاورفرزندان علی وتا زنده هستیم وایرانی محرم

را به عزا می نشینیم وعاشورا را زنده نگه میداریم وهرگز اجازه نخواهیم داد دوباره

بدخواهان عاشورا ی دیگری به پاکنند .

 





 
        
پنج شنبه 92/8/9 9:0 ع

درمیان همه مردم با اینکه با همه راه می روی، باهمه می گویی و می خندی، بااینکه همه

را می شناسی، ولی غریبه باش.درد دل هایت را برای هیچکس غیر دوست نگو. مگذار

غیر دوست در اندرون تو و انچه در تو می گذرد، راه یابد. بگذار که غصه ها همانطور

که هستند، در بستر خاکی زمین دفن شوند. نگفتن ان خیلی بهتر است.اینها را مگو، مگر

به دوست.

خدایا آرامم کن...مگذار خاطر کسی برایم ناراحت باشد.خدایا مگذار دلی بشکند که طاقت

این یکی را ندارم...پس خدایا خودت آرامم کن...که تو همانی که در تنگاتنگ  هر مشکلی

فریادرس بندگانت هستی...مهربان تر از آنچه که بندگانت می پندارند...

عکس شهید





 
        

"دنیا همه اش غرور است ,خودنمایی است ,ریاست.دنیا همه اش شرک است, آن هم این دنیای

اعمال ما.

وقتی همه چیز حتی محبت ها و عداوت ها برای خدا شد,وقتی که غم ها و شادی ها برای خدا

شد,وقتی که سکوت وفریادها برای خدا بود,وقتی همه اش خدایی بودنه شیطانی، دنیا جلوه اش

عوض میشود . اما حالا که این طور نیست.

دنیا همه اش کجی است همه اش شرک است ما همه دروغگوئیم. در گفته هایمان در تعریف

هایمان دم ازشهادت میزنیم, اما در میدان جنگ پایمان می لرزد.

اما دروغ میگوئیم .وقتی در کارها عشق به خدا بود,دنیا عوض می شود.این همه رنج ها که

می کشی ,این همه زخم ها که می خوری ,این همه نا ملایمات که میبینی اگر برای خدا نباشد

هیچ است هباء است. گفتنت ,شنیدنت,رفتن و امدنت ,بودن و نبودنت, خندیدن و گریستنت ,

خوشحال وغمگین شدنت,فریادت ,سکوتت کدامش برای خداست ؟ هیچ کس نیست هیچ چیز

نیست, در میقات وجود خسی هم نیست .همه اش خداست ,همه چیز خداست. دوستی ها ,

عداوت ها, حرکات و سکنات,همه چیز و همه چیز از خداست .هر خوبی ,هر قوه ای و هر موثر

در وجودی هست ,خداست."





 
        
دوشنبه 92/7/1 10:11 ع

دست نوشته ای از شهید احمد رضا احدی:

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

چه کسی می داند جنگ چیست؟چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن شده؟

چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده و گذر می کند،حالا معلوم نمایید، سرکجا افتاده است؟کدام گریبان پاره می شود؟کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟و کدام کدام ………….؟

توانستید ؟؟

اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید.

هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟چگونه باید آنها را غسل داد؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟

به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال، از کتاب ، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می گذارد؟کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟

هیچ می دانستی؟ حتما نه! …

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی

و آنگاه که قطره ای نم یافتی؟

با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟

اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!

اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی،

اگر جعفر و عبدالله نیستی،

لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد….


صفایی ندارد ارسطو شدن                    خوشا پر کشیدن، پرستو شدن